سفري موفق و نزديك با مرگ -- درحاشيه سفر ايلام
سفري موفق و پر حادثه ( در حاشيه سفر به ايلام
در روز دوشنبه 11 مهر ماه 1384 از طرف ستاد استهلال كشوري به استان ايلام براي رصد هلال ماه مبارك رمضان اعزام شديم . من به همراه 4 نفر از دوستانم آقايان علي ابراهيمي سراجي , ولي ابراهيمي سراجي , روح الله عزيزي و معين خدامي در ساعت 6:25 دقيقه دوشنبه تهران را به مقصد كرمانشاه ترك كرديم تا سفري ديگر را در زندگي نجومي خود ثبت كنيم
چون در روز دوشنبه پروازي به سوي ايلام نبود به ناچار در روز دوشنبه ابتدا به كرمانشاه رفته كه بعد از پنجاه دقيقه پرواز با يك هواپيماي فوكر 100 در فرودگاه كرمانشاه به زمين نشستيم و البته بايد بگوييم كه با برخورد سر بنده با بدنه داخلي هواپيما قبل از پرواز از مهر آباد تمامي آرزوي بنده براي خوابيدن بعد از شبي كه تا چهار صبح آن به محاسبه مي پرداختم نقش بر آب شد
در فرودگاه كرمانشاه با كسي هماهنگي انجام نشده بود و به ناچار بعد از مدتي انتظار و تماس با تهران و كسب تكليف دو عدد ماشين پيكان به خرج ستاد استهلال با بودجه اي كه به ما داده بودند تهيه كرديم و دوربين بزرگ 20در 120 صا ايران در يك ماشين و باقي وسايل در ماشين ديگر در دو گروه به طرف دفتر امام جمعه رفتيم , اين دوربين عظيم هم صبحگاه در مهر آباد بعد از گذشتن از ترافيك پروازهاي صبح فرودگاه داشت حسابي براي گروه ما درد سر درست مي كرد كه خب با رسيدن يكي ديگر از گروه هاي استهلال و يك دعواي كوچك توسط يكي از دوستان سر انجام حاضر به پذيرفتن اين دوربين عظيم و گران در قسمت بار هواپيما شدند و در تمام سفر ما حالمان خراب بود كه چرا ستاد يك برگه ماموريت ساده به ما نداده است و مواردي ديگر هم از اين قبيل مسائل پيش آمد كه خب كم كم به آنها خواهم پرداخت
در حدود ساعت 9 صبح دوشنبه ما به دفتر امام جمعه كرمانشاه رسيديم و در ابتدا بعد از كمي باز رسي و نگه داشتن وسائل ما بيرون از دفتر در دكه نگهباني, ما را به داخل راهنمايي كردند كه در آنجا بازرسي بدني نيز شديم و به داخل رفتيم و با مسئولين آنجا صحبت كرديم كه قرار شد ماشيني از فرمانداري آمده و زودتر ما را به دفتر امام جمعه ايلام ببرد كه اين كار حدود 1:15 دقيقه به طول انجاميد و ما در اين فرصت براي رها شدن از كلافگي به بررسي نقشه ها و بريدن و درست كردن قاب فيلتر مايلار به اندازه دهانه دوربين فيلمبرداريمان پرداختيم
ساعت 10:36 دقيقه بود كه وسائل را در يك لند كروز تخمه مرغي ( اصطلاحا ) بار زديم و به سمت كرمانشاه به راه افتاديم , ابتدا در مسير اسلام آباد غرب و قصر شيرين در بلواري كه نامش براي من بسيار گيرا بود و احساسي خواص درآن به تمامي افراد گروه ما دست داد , بلوار راه كربلا كه راننده براي ما توضيح داد كه ادامه اين مسير در چند ساعت به دياري مقدس منتهي ميشود به راه افتاديم
حس زيبا و دل ربايي بود و لحظاتي سكوتي غريب كه براي هركسي معنايي داشت و براي من برابر بود با پروازي از اعماق وجود و احساسي پر از نياز ولي حيف كه ادامه آن بلوار كه در مسير زيبايش جنگلهاي حفاظت شده راه كربلا را نيز داشت مقدور نبود
در مسيرمان در ادامه بلوار از منطقه مرصاد گذشتيم يادگار روزي كه تنها تعريفي از آن شنيده ايم و از آن روز تنها چندين تانك سوخته عمليات مرصاد و در ذهن من ياد شهيد بزرگوار صياد شيرازي به ياد مانده بود . تنگه اي زيبا با خاطراتي عجيب تر از خاطرات ديگر وقايع جنگ , خاطره رو در رو شدن همزبانان, يكي در جبهه حق و ديگري به دنبال توهمي گنگ
كم كم به اسلام آباد غرب رسيديم از جنگلها و بلوار راه كربلا گذشتيم و بايد تغيير مسير دهيم تنها يك تابلو به چشمانم فخر و حسرت فروخت ..... تا كربلا 405 كيلومتر!!! و يك آه و ادامه مسير....
در ساعت 12:30 بود كه به دليل شنيدن صدايي غير معمول از ماشين و همچنين رصد گرفت جزئي خورشيد در منطقه ايوان غرب دراستان ايلام يا به نوشته يكي از تابلوهاي ورودي استان , عروس زاگرس توقف كرديم گرفت در ساعت 12:40 از لبه خورشيد آغاز شد كه ما ابتدا با دوربين فيلمبرداري آن را رصد ميكرديم ولي بعد با شيطنت هاي علي ابراهيمي دوربين 20 در 120 را نصب كرديم و لحظاتي زيبا كه بعد از آن فهميديم حدود 2 ساعتي شد را رصد كرديم
گرفتي در حدود 31 در صد كه در ساعت 13:52 به اوج خود رسيد و البته لازم است بگوييم كه به دليل گزارشات اهالي از ديده شدن چندين فرد مشكوك سر به هوا در حال فيلمبرداري و... نيروي انتظامي دقايقي بعد از نصب دوربين در محل حاضر شد و به دليل آگاهي از كار ما و تنها با يك بار نگاه كردن حدود بيش از يك ساعت به همراه يك پاجرو نيروي انتظامي و يك بنز راهنمايي و رانندگي به رصد اين واقعه زيبا پرداختيم
حرف اول مسئول انتظامي بعد از رصد با دوربين شايد يكي از خاطرات زيباي سفر باشد كه با لهجه زيباي كردي گفت : واي انگاري يك تكه از خورشيد خورده شده
به دليل آنكه وقت كمي داشتيم در ساعت 14:06 دقيقه وسايل را در ماشين گذاشتيم و به طرف ايلام راه افتاديم
اميدوار بوديم كه تماس آخر خورشيد گرفتگي را در ايلام ببينيم , ماشين هنوز صدايي عجيب ميداد صدايي بيشتر از قبل , جاده بسيار زيبا بود پر از جنگلهاي حفاظت شده در يك گردنه نزديك بود با كمي غفلت راننده به زير يك كاميون برويم كه به خير گذشت و نيازي به استفاده از بيمه رصدگران نشد
صداي ماشين برايم جذاب شده بود براي شوخي با دست راستم چند ضربه اي به سمت راست ماشين زدم در كمال تعجب صداي ماشين قطع شد . همه متعجب ميخنديدند !!! و بعد از كلي شوخي من را دكتر دست ناميدند و به لفظ انگليسيش من را صدا ميكردند
در ساعت 14:45 همين طور خندان وارد اولين تونل مسير شديم تونلي كه شايد آخرين گذر گاه امن براي ما بود چون باقي مسير بر خلاف قبلش پر از گردنه هاي تند بود . به ناگاه بعد از مدتي آرامش صداي ماشين احساس كرديم سمت چپ ماشين در قسمت عقب كج شد و با تعجب به لاستيك ماشين كه جلوتر از ما ميرفت خيره مانديم ولي باز هم در تمامي آن لحظات عجيب آرامشمان را از دست نداديم , به شوخي رو به لاستيك گفتم : نا مرد به ايست تو بايد ما را به ايلام ببري!!!!
خدا به همه ما رحم كرد شايد دقايقي كه براي رصد خورشيد ايستاديم دقايق عمر ما بود , ما در تونل سرعت كمي داشتيم معلوم نبود اگر بعد از تونل بوديم چه پيشامدي در انتظار ما بود ... خدا را شكر تنها كلام بعد از آن لحظات از زبان افراد گروه بود
خلاصه لاستيك ما رفت تا در دهانه ديگر تونل باعث تصادف دو ماشين ديگر با صدايي مهيب شد و ما تا ساعت 16:45 دقيقه در بيرون تونل با ماشيني غير قابل استفاده مانديم و بعد از كلي تماس پاترولي سياه از دفتر امام جمعه ايلام به دنبال ما آمد و مسير 35 كيلومتري تا ايلام را با آن طي كرديم تا در ساعت 17:15 به ايلام رسيديم
از طرفي بودن سه دوست سنگين وزن در بين ما به خنده داري سفر ما بسيار افزود و همواره در ماشين پاترول با معضل عجيب كمبود جا رو به رو بوديم و ما پنج نفر با اين وضع بايد مداوم در بين كوهها به رصدگاه هاي مختلف سر ميزديم
از باقي سفر ميتوانم بگوييم مهمان نوازي دوستان با صفا ما در ايلام , ايلام منطقه اي محروم با كردهايي شيعه بسيار خونگرم و با صفا كه تمام تلاششان را انجام دادند و با راهنمايي اين دوستان و با جلساتي كه در روز سه شنبه در هواشناسي داشتيم در ارتفاعات شمال شرق ايلام با بيش از 2 درجه افق منفي!! و هوايي كمي غبار آلود و همچنين تلاش بي وقفه گروه ما در انجام محاسبات و رصدهاي دقيق در شامگاه 3 شنبه 12 مهر ماه 1384 توانستيم هلال زيباي رمضان را در ارتفاع 2350 متري در ساعت 18:18 دقيقه با دو دستگاه دوربين 20 در 120 تا ساعت 18:27 رصد نماييم و به ستاد استهلال كشوري گزارش دهيم
گروه ما در روز دوشنبه با وجود تمام خستگي و گرسنگي از سفري پر حادثه بلافاصله راهي شناسايي رصدگاه شد و در روز سه شنبه لطف خداوند و انجام محاسبات دقيق تر باعث رصد اين هلال بحراني گشت . با هيچ متني نميتوانم حال گروه را بعد از رصد اين هلال وصف نمايم
در روز دوشنبه 11 مهر ماه 1384 از طرف ستاد استهلال كشوري به استان ايلام براي رصد هلال ماه مبارك رمضان اعزام شديم . من به همراه 4 نفر از دوستانم آقايان علي ابراهيمي سراجي , ولي ابراهيمي سراجي , روح الله عزيزي و معين خدامي در ساعت 6:25 دقيقه دوشنبه تهران را به مقصد كرمانشاه ترك كرديم تا سفري ديگر را در زندگي نجومي خود ثبت كنيم
چون در روز دوشنبه پروازي به سوي ايلام نبود به ناچار در روز دوشنبه ابتدا به كرمانشاه رفته كه بعد از پنجاه دقيقه پرواز با يك هواپيماي فوكر 100 در فرودگاه كرمانشاه به زمين نشستيم و البته بايد بگوييم كه با برخورد سر بنده با بدنه داخلي هواپيما قبل از پرواز از مهر آباد تمامي آرزوي بنده براي خوابيدن بعد از شبي كه تا چهار صبح آن به محاسبه مي پرداختم نقش بر آب شد
در فرودگاه كرمانشاه با كسي هماهنگي انجام نشده بود و به ناچار بعد از مدتي انتظار و تماس با تهران و كسب تكليف دو عدد ماشين پيكان به خرج ستاد استهلال با بودجه اي كه به ما داده بودند تهيه كرديم و دوربين بزرگ 20در 120 صا ايران در يك ماشين و باقي وسايل در ماشين ديگر در دو گروه به طرف دفتر امام جمعه رفتيم , اين دوربين عظيم هم صبحگاه در مهر آباد بعد از گذشتن از ترافيك پروازهاي صبح فرودگاه داشت حسابي براي گروه ما درد سر درست مي كرد كه خب با رسيدن يكي ديگر از گروه هاي استهلال و يك دعواي كوچك توسط يكي از دوستان سر انجام حاضر به پذيرفتن اين دوربين عظيم و گران در قسمت بار هواپيما شدند و در تمام سفر ما حالمان خراب بود كه چرا ستاد يك برگه ماموريت ساده به ما نداده است و مواردي ديگر هم از اين قبيل مسائل پيش آمد كه خب كم كم به آنها خواهم پرداخت
در حدود ساعت 9 صبح دوشنبه ما به دفتر امام جمعه كرمانشاه رسيديم و در ابتدا بعد از كمي باز رسي و نگه داشتن وسائل ما بيرون از دفتر در دكه نگهباني, ما را به داخل راهنمايي كردند كه در آنجا بازرسي بدني نيز شديم و به داخل رفتيم و با مسئولين آنجا صحبت كرديم كه قرار شد ماشيني از فرمانداري آمده و زودتر ما را به دفتر امام جمعه ايلام ببرد كه اين كار حدود 1:15 دقيقه به طول انجاميد و ما در اين فرصت براي رها شدن از كلافگي به بررسي نقشه ها و بريدن و درست كردن قاب فيلتر مايلار به اندازه دهانه دوربين فيلمبرداريمان پرداختيم
ساعت 10:36 دقيقه بود كه وسائل را در يك لند كروز تخمه مرغي ( اصطلاحا ) بار زديم و به سمت كرمانشاه به راه افتاديم , ابتدا در مسير اسلام آباد غرب و قصر شيرين در بلواري كه نامش براي من بسيار گيرا بود و احساسي خواص درآن به تمامي افراد گروه ما دست داد , بلوار راه كربلا كه راننده براي ما توضيح داد كه ادامه اين مسير در چند ساعت به دياري مقدس منتهي ميشود به راه افتاديم
حس زيبا و دل ربايي بود و لحظاتي سكوتي غريب كه براي هركسي معنايي داشت و براي من برابر بود با پروازي از اعماق وجود و احساسي پر از نياز ولي حيف كه ادامه آن بلوار كه در مسير زيبايش جنگلهاي حفاظت شده راه كربلا را نيز داشت مقدور نبود
در مسيرمان در ادامه بلوار از منطقه مرصاد گذشتيم يادگار روزي كه تنها تعريفي از آن شنيده ايم و از آن روز تنها چندين تانك سوخته عمليات مرصاد و در ذهن من ياد شهيد بزرگوار صياد شيرازي به ياد مانده بود . تنگه اي زيبا با خاطراتي عجيب تر از خاطرات ديگر وقايع جنگ , خاطره رو در رو شدن همزبانان, يكي در جبهه حق و ديگري به دنبال توهمي گنگ
كم كم به اسلام آباد غرب رسيديم از جنگلها و بلوار راه كربلا گذشتيم و بايد تغيير مسير دهيم تنها يك تابلو به چشمانم فخر و حسرت فروخت ..... تا كربلا 405 كيلومتر!!! و يك آه و ادامه مسير....
در ساعت 12:30 بود كه به دليل شنيدن صدايي غير معمول از ماشين و همچنين رصد گرفت جزئي خورشيد در منطقه ايوان غرب دراستان ايلام يا به نوشته يكي از تابلوهاي ورودي استان , عروس زاگرس توقف كرديم گرفت در ساعت 12:40 از لبه خورشيد آغاز شد كه ما ابتدا با دوربين فيلمبرداري آن را رصد ميكرديم ولي بعد با شيطنت هاي علي ابراهيمي دوربين 20 در 120 را نصب كرديم و لحظاتي زيبا كه بعد از آن فهميديم حدود 2 ساعتي شد را رصد كرديم
گرفتي در حدود 31 در صد كه در ساعت 13:52 به اوج خود رسيد و البته لازم است بگوييم كه به دليل گزارشات اهالي از ديده شدن چندين فرد مشكوك سر به هوا در حال فيلمبرداري و... نيروي انتظامي دقايقي بعد از نصب دوربين در محل حاضر شد و به دليل آگاهي از كار ما و تنها با يك بار نگاه كردن حدود بيش از يك ساعت به همراه يك پاجرو نيروي انتظامي و يك بنز راهنمايي و رانندگي به رصد اين واقعه زيبا پرداختيم
حرف اول مسئول انتظامي بعد از رصد با دوربين شايد يكي از خاطرات زيباي سفر باشد كه با لهجه زيباي كردي گفت : واي انگاري يك تكه از خورشيد خورده شده
به دليل آنكه وقت كمي داشتيم در ساعت 14:06 دقيقه وسايل را در ماشين گذاشتيم و به طرف ايلام راه افتاديم
اميدوار بوديم كه تماس آخر خورشيد گرفتگي را در ايلام ببينيم , ماشين هنوز صدايي عجيب ميداد صدايي بيشتر از قبل , جاده بسيار زيبا بود پر از جنگلهاي حفاظت شده در يك گردنه نزديك بود با كمي غفلت راننده به زير يك كاميون برويم كه به خير گذشت و نيازي به استفاده از بيمه رصدگران نشد
صداي ماشين برايم جذاب شده بود براي شوخي با دست راستم چند ضربه اي به سمت راست ماشين زدم در كمال تعجب صداي ماشين قطع شد . همه متعجب ميخنديدند !!! و بعد از كلي شوخي من را دكتر دست ناميدند و به لفظ انگليسيش من را صدا ميكردند
در ساعت 14:45 همين طور خندان وارد اولين تونل مسير شديم تونلي كه شايد آخرين گذر گاه امن براي ما بود چون باقي مسير بر خلاف قبلش پر از گردنه هاي تند بود . به ناگاه بعد از مدتي آرامش صداي ماشين احساس كرديم سمت چپ ماشين در قسمت عقب كج شد و با تعجب به لاستيك ماشين كه جلوتر از ما ميرفت خيره مانديم ولي باز هم در تمامي آن لحظات عجيب آرامشمان را از دست نداديم , به شوخي رو به لاستيك گفتم : نا مرد به ايست تو بايد ما را به ايلام ببري!!!!
خدا به همه ما رحم كرد شايد دقايقي كه براي رصد خورشيد ايستاديم دقايق عمر ما بود , ما در تونل سرعت كمي داشتيم معلوم نبود اگر بعد از تونل بوديم چه پيشامدي در انتظار ما بود ... خدا را شكر تنها كلام بعد از آن لحظات از زبان افراد گروه بود
خلاصه لاستيك ما رفت تا در دهانه ديگر تونل باعث تصادف دو ماشين ديگر با صدايي مهيب شد و ما تا ساعت 16:45 دقيقه در بيرون تونل با ماشيني غير قابل استفاده مانديم و بعد از كلي تماس پاترولي سياه از دفتر امام جمعه ايلام به دنبال ما آمد و مسير 35 كيلومتري تا ايلام را با آن طي كرديم تا در ساعت 17:15 به ايلام رسيديم
از طرفي بودن سه دوست سنگين وزن در بين ما به خنده داري سفر ما بسيار افزود و همواره در ماشين پاترول با معضل عجيب كمبود جا رو به رو بوديم و ما پنج نفر با اين وضع بايد مداوم در بين كوهها به رصدگاه هاي مختلف سر ميزديم
از باقي سفر ميتوانم بگوييم مهمان نوازي دوستان با صفا ما در ايلام , ايلام منطقه اي محروم با كردهايي شيعه بسيار خونگرم و با صفا كه تمام تلاششان را انجام دادند و با راهنمايي اين دوستان و با جلساتي كه در روز سه شنبه در هواشناسي داشتيم در ارتفاعات شمال شرق ايلام با بيش از 2 درجه افق منفي!! و هوايي كمي غبار آلود و همچنين تلاش بي وقفه گروه ما در انجام محاسبات و رصدهاي دقيق در شامگاه 3 شنبه 12 مهر ماه 1384 توانستيم هلال زيباي رمضان را در ارتفاع 2350 متري در ساعت 18:18 دقيقه با دو دستگاه دوربين 20 در 120 تا ساعت 18:27 رصد نماييم و به ستاد استهلال كشوري گزارش دهيم
گروه ما در روز دوشنبه با وجود تمام خستگي و گرسنگي از سفري پر حادثه بلافاصله راهي شناسايي رصدگاه شد و در روز سه شنبه لطف خداوند و انجام محاسبات دقيق تر باعث رصد اين هلال بحراني گشت . با هيچ متني نميتوانم حال گروه را بعد از رصد اين هلال وصف نمايم
اين رصد يكي ديگر از رصدهاي موفق دنيا و ايران بود كه بار ديگر پارامتر گيو پروفسور برنارد يالوپ را به زير سوال برد و نشان داد كه در مناطقي بالاتر از خط رويت پذيري معيار يالوپ نيز امكان رصد هلال وجود دارد و اين پارامتر بايد تصحيح گردد
ما روز چهارشنبه ايلام را به طرف كرمانشاه ترك گفتيم و در پايان سفر بعد از بازديد از بناي زيباي طاق بستان , يادگاري زيبا و خيره كننده از دوران ساساني و اهورايي ايران باستان و همچنين كلي مشكلات در فرودگاه كرمانشاه كه باز هم ميتوانست يك برگه ماموريت ساده تمامي مشكلات را حل كند با پرواز ساعت 6 تهران كه نيم ساعتي تاخير داشت با هواپيما فوكر 100 بعد از 45 دقيقه پرواز به تهران بازگشتيم
تذكر : گزارش رصد علمي هلال در حال نگارش توسط آقاي ابراهيمي ميباشد كه در آينده تقديم ميگردد
ما روز چهارشنبه ايلام را به طرف كرمانشاه ترك گفتيم و در پايان سفر بعد از بازديد از بناي زيباي طاق بستان , يادگاري زيبا و خيره كننده از دوران ساساني و اهورايي ايران باستان و همچنين كلي مشكلات در فرودگاه كرمانشاه كه باز هم ميتوانست يك برگه ماموريت ساده تمامي مشكلات را حل كند با پرواز ساعت 6 تهران كه نيم ساعتي تاخير داشت با هواپيما فوكر 100 بعد از 45 دقيقه پرواز به تهران بازگشتيم
تذكر : گزارش رصد علمي هلال در حال نگارش توسط آقاي ابراهيمي ميباشد كه در آينده تقديم ميگردد
1 Comments:
گزارش خيلی جالبي بود
صبوري از ابزار اوليه رصد است حالا فرق نميکنه پشت تلسکوپ باشه يا در دفتر امام جمعه
براي شما آرزوي موفقيت و رضايت از زندگاني ميکنم
ارسال یک نظر
<< Home